جدول جو
جدول جو

معنی مکشوف تن - جستجوی لغت در جدول جو

مکشوف تن
لوتک لخت پتی (گویش تهرانی) برهنه بدن عریان: (و هول واقعه چنان سر و دست و پای را بیخبر گردانیده بود که مکشوف تن در آن سرما می رفتیم) (نفثه المصدور)
تصویری از مکشوف تن
تصویر مکشوف تن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ تَ)
کشفتن. گشودن. گشادن، شکافتن. چاک دادن. کشفتن، ترکیدن. بازشدن. کفتن، پراگنده کردن. افشاندن، گداختن، حل کردن، پژمردن، افشردن، خشک کردن، غایب شدن. ناپدید شدن، نابود شدن، ناپدید کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکشوف شدن
تصویر مکشوف شدن
آشکار شدن، برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آشکارشدن، فاش شدن، عیان گشتن، ظاهر شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد